شخصانگاری (تشخیص)
۳۰ بهمن ۱۳۹۵
ارسال شده توسط سبحان دارایی
رفتار زبان فارسی با جانداران و غیرجانداران متفاوت است: لیوانها شکست، دیوارها خراب شد، درها باز شد، و شهرها آباد گشت. اما بچهها رفتند، کارگران آمدند، پرستارها کمک کردند، و پیرمردها خوابیدند. به طور کلی، برای جانداران،در حالت جمع، فعل جمع، و برای بیجانها فعل مفرد به کار میبریم. اما این قاعده همواره جزم و جفت نیست. چنانچه احساس ما به چیزی بیجان از نوع احساسمان به نوع جاندار باشد، با آن شیء همان رفتاری را میکنیم که با جانداران. مثلا، میگوییم گلها پژمردند، درختها خشک شدند، شهرها ویران شدند، روستاها آباد شدند، و بشکهها سوراخ شدند.
محمدرضا باطنی در کتاب توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی امروز (امیرکبیر، ۱۳۴۸) آورده است زبان فارسی در مقوله بیجان دارای دو امکان است: مفرد و جمع. یعنی هم میتوان گفت «درختها خشک شد» و هم «درختها خشک شدند.» اسماعیل سعادت در مقاله «زبان فارسی، ممیز ذیروح از غیرذیروح» (مجله نشر دانش، آبان ۱۳۷۳) مفصل به این مسئله پرداخت و آن را در تاریخ زبان فارسی پی گرفت. او نیز معتقد است که زبان فارسی اصولا برای فاعل جمع بیجان فعل مفرد به کار میبرد، اما اضافه میکند که میتوان موجود بیجان را جاندار تلقی کرد و برای آن فعل جمع به کار برد.
در این باره تجربه شخصی جالبی دارم. در یک فیلم ایرانی زمینه ماجرا قطار و سوزنبان و راهآهن بود. ناگهان در شهر پیچید که «قطار فرار کرد!» همه به هم میگفتند «قطار فرار کرده» و همه مسئولان راهآهن در ترس و هیجان بودند. بعدا معلوم شد که وقتی یک یا چند واگن از کاروان قطارِ ایستاده جدا میشود و خود به خود، بدون کنترل، در سرازیری روی ریل به راه میافتد و لحظه به لحظه به سرعتش اضافه میشود و احتمال تصادم با قطارهای دیگر میرود، میگویند «قطار فرار کرده است.» این نشان میدهد که اهل هر رشته به ابزار و وسایل کار خود نگاه خاصی دارند و آنچه از نظر عدهای بیجان است، برای عدهای دیگر، ممکن است جاندار باشد.
علی صلحجو، نکتههای ویرایش، صص ۱۵۵ – ۱۵۶
دیدگاهتان را بنویسید