گرتهبرداری واژگانی
۲۳ بهمن ۱۳۹۵
ارسال شده توسط سبحان دارایی
گرتهبرداری (calque)
گرتهبرداری«روگرفت، ترجمه قرضی»، به معنی تبعیت از الگوی زبانی بیگانه در ترجمه؛ یا ترجمه تحتاللفظی، یا ترجمه جزء به جزء یک ترکیب یا عبارت بیگانه به فارسی، یا تعمیم دادن یکی از معانی واژه بیگانه به دیگر معانی آن در فارسی، یا تبعیت از الگوی زبان بیگانه در ساختار جمله فارسی است.
با توجه به تعریف بالا میتوان گرتهبرداری را به سه نوع تقسیم کرد:
۱. واژگانی؛ ۲. معنوی؛ ۳. نحوی.
الف) گرتهبرداری واژگانی
گرتهبرداری واژگانی یعنی ترجمه تحتاللفظی (literal translation) یا تجزیه صورت ترکیبی کلمات یا اصطلاحات به اجزای سازنده آن و معادلگذاری هر جزء در زبان وامگیرنده.
گرتهبرداری عموما باعث غنای ترکیبات زبان وامگیرنده میشود، مشروط بدانکه خلاف ساختار دستوری آن نباشد؛ به عبارت دیگر، اگر گرتهبرداری بر اساس قواعد زبانی وامگیرنده باشد، و از الگوی زبانی وامدهنده تبعیت نکرده باشد، موجب رونق و توانگری زبان وامگیرنده میشود.
برای مثال: ground nut بر اساس الگوی زبان انگلیسی، باید به «زمین بادام» ترجمه شود که با قواعد زبان فارسی سازگار نیست، اما وقتی به «بادام زمینی» ترجمه شود، درست است. و از این قبیل است:
واژه بیگانه | معادل در فارسی |
sky scraper | آسمانخراش |
man.power | نیروی انسانی |
(rail-way) rail.roud | راهآهن |
air.port | فرودگاه |
air.ship | سفینه فضایی |
public relation | روابط عمومی |
mass media | رسانه جمعی/ گروهی |
mass production | تولید انبوه |
eye.catcher | چشمگیر |
پارهای از گرتهبرداریهای تحتاللفظی در زبان فارسی مصطلح نیست و گاه معنایی خلاف معنای مقصود زبان وامدهنده به ذهن متبادر میکند؛ برای مثال:
ترکیب بیگانه | گرتهبرداری | جایگزین |
to count on | حساب کردن | اعتماد کردن |
indifferent | بیتفاوت | بیتوجه، بیاعتنا |
point of view | نقطهنظر | نظر، دیدگاه |
self.sufficiency | خودکفایی | خوداتکایی، خودبسندگی |
to suffer | رنج بردن | بیبهره بودن، مبتلا بودن |
to appraise | بها دادن | اهمیت دادن |
to take bath | حمام گرفتن | حمام رفتن |
around…R | دور و بر … ریال | حدود … ریال |
weak point | نقطهضعف | ضعف |
frog.man | مرد قورباغهای | غواص |
states.man | دولتمرد | سیاستمدار |
literature | ادبیات | سابقه، تحقیق، منابع |
to open fire | آتش گشودن | شلیک کردن، تیراندازی کردن |
inevitable | غیر قابل اجتناب | خواهناخواه، چارهناپذیر |
ناصر نیکوبخت، مبانی درستنویسی زبان فارسی معیار، صص ۱۰۶ – ۱۰۷
1 Comment
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
امتیاز بازدید کننده: ستاره ها ۴